هم قافیه با باران

الهی گاهی نگاهی.....

هم قافیه با باران

الهی گاهی نگاهی.....

اگر(به اضافه خدا)باشی میتوانی (منهای) همه چیز زندگی کنی!

پیام های کوتاه

ماجرای ادیسون

،، گفته اند: وقتی ادیسون به مدرسه رفت، بعد از چند روز معلم کلاسشون نامه ای را به ادیسون داد و گفت بده مامانت.

مادر ادیسون نامه را باز کرد دید نوشته: فرزندتان کودن است، مدرسه ما جای کودن ها نیست.

 ولی مادر، نامه را برای ادیسون اینگونه خواند: فرزند شما نابغه است مدرسه ما نمی تواند بیشتر از این آموزش دهد شما شخصا آموزش او را به عهده گیرید

 و مادر ادیسون در منزل به او آموزش میدهد و با او کار میکند.

ادیسون در 13 سالگی اولین اختراعش را به ثبت میرساند.

مدتی پس از فوت مادر، یک روز ادیسون برای خود جشن تولد میگیرد و در آن جشن، صندوق خاطرات مادرش را آورده، نامه را در جمع بازکرده تا به همه بگوید که من از بچگی نابغه بودم؛ با دیدن اصل نامه شروع به گریه میکند و در آنجا او پی میبرد چطور مادرش از ادیسون کودن، یک ادیسون نابغه ساخت. این افتخار مادر ادیسون است. 

نظرات  (۱)

  • محمدعرفان
  • سلام اوکله بادجونی داشت من هندونه؟
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی